سفرنامه چتفوری شیراز

سلام...

یه دسته گل تقدیم به شما.. شرمنده شکلک ندارم...

امروز از سفر چند روزه ی شیراز برگشتم.....
خداییش ما که عاشق شیراز بودیم و هستیم...البته یزد هم به جای خودشو داره برای من... ولی خودمونی هستیم... هههه

دارم سفرنامه مو تنظیم میکنم....خاطرات این سفر

چه از آشنایی با دوست جدید و حل جدول
چه آشنایی با یه دوست دیگه در برگشت و  گپ زدن و دعوای مسافران...

تور پیاده روی در شیراز و آدرس اشتباهی دوستان ...

پیدا نکردن یه آب سرد کن درست و حسابی  و نزدیک به شهید شدن بر اثر تشنگی...

آشنا شدن با فلکه نمازی و  حواشی قشنگش...

زیارت های امام زداگان عزیز

رفتن به نواحی خوش آب و هوا از جمله بازدید از آبشار قلات...

فهمیدن اینکه بعد از آهو  و مرغ ... جناب یخ  و آش هم موجود هستند برای خودشان... عجب موجوداتی...

درس عبرت از یک پسر تپل در اتوبوس...

کافی نت در شیراز و ....

همه ی این ها رو سرفرصت گسترش میدم....

کلاس درس اخلاق آمپول.... که منبع مورد نیاز فقط مطالعه سفرنامه یزد شیراز آمپول میباشد...

منتظر کامل شدن این سفرنامه باشین.. احیانا عزیزانی که از انتظار خوششون نمیاد و سریع مایلند که جواب بشنود عرض کنم که : جواب بنده منفی است...
اینو یادم رفت بگم........
از  رسوم ازدواج لرهای عزیز شیراز هم میخوام بگم............

بای و خدانگهدار همه گی تون


» نظر

سیاست از دهان من(تلنگر)

سلام


در این دنیای خاکی کسی دیگر به فکر هم دیگر نیست.
یا کسانی هستند که خودشان را آقای مردم میدانند...
یا کسانی که از راه حمایت مردم نان در می آورند....
یا کسانی که واقعا دلسوز هستند و خود گرسننه مانند...
یا کسانی دلسوز هستند و خودشان هم بدشان نمیاید که دلسوز باقی بمانند تا خرج خانواده و منزل در بیاید.


هر چه هست ما میدانیم که فرصتی برای طرفداری از این و آن نیست...
همسر مریض است... مادر خرج عمل ندارد... برادر نیاز به کار دارد...
کسی اهل طرفداری از درستی نیست...


همه دوست دارند به خاطر منافع حزبشان دروغ بگویند...


همه نه!!! همه به جز چند نفر ...
 سیاست ما عین دروغ گویی ماست و دروغ گویی ما عین سیاست همه ما ایرانی ها به جز چند نفر...


 


 هر کس ادعا دارد ایرانی جماعت بهترین خلق خداوند روی زمین هست بیاید به ما هم ثابت کند...


 


باز نگویید سیاه نمایی و فلان.........


خداییش یکم فکر کنیم..


بای


 


» نظر

سال 1500زنان ایران

روز گاری خواهد آمد که همه ی معادلات دنیا بر اثر انفجاری در کره ی ماه  بر هم میخورد و تاثیرات آن بر روی کره زمین مشاهده خواهد شد.


 


ایران سال یک هزار و اندی ........


 


دادگاه خانواده : من از همسرم شکایت دارم... او مرتبا مرا تحت لگد های خویش له می کند و سرم داد میکشد... اصلا وظایف مرد داری خویش را انجام نمیدهد... یک دقیقه بعد زمانی که لنگه کفشی از سر ناچاری به فرق مبارک هوشنگ خان می آید، خانمش ندا میدهد: چشمتو در میارم... پاتو بذاری خونه با همین کمربندت یا روسریم (اگر برقرار باشد) خفه ات میکنم... پدر سوخته من کی بهت بدی کردم؟؟  نون و آبت کم شد که اومدی دادگاه خانواده؟؟ حالا شکایت از من میکنی؟ نمک نشناس حالا که اینطور شد میرم دو تا دیگه هوو  میارم میندازم به جونت تا تو باشی قدر عافیتو بدونی..... مرد .... نه قربان... منو  زندانی کنین.. به خدا مجبورم میکنه شناسنامه مو تا ته ،اسم زن بیارم توش........


 


در خیابان های فلان جا: ماشین ها به سرعت هر چه قشنگ تر میگازند... کنار خیابان مردان و زنانی منتظر  تاکسی ها که هنوز از مد خارج نشده اند مانده اند.... صحنه ای توجه منو جلب میکنه... پسری نیمه خوش تیپ در حال دعوا با مامورانی هستن... - به توچه میخوام سیخ سیخی کنم.. یعنی خوشگلی ما هم دست شماست؟ ولم کن اشغال اه ... بی تربیت هنوز نمیدونی با یه آقای با شخصیت چه جوری رفتار کنی؟؟؟ به مامانم میگم پدرتونو دربیاره...و ماموران در حالیکه متوجه اشتباه خویش میشوند عذر خواهی کرده و به ما میگویند که مادر ایشان رئیس اداره امنیتی فلان منطقه میباشد... بعد از خالی شدن صحنه دعوا... یک ماشین مدل بالا که در آن چندین نفر دختران رنگی نشسته اند کنار جوان ایستاده و مشغول صحبت میشوند.ظاهرا ترمزی که اونا زدن سوالشون خیلی فوری بوده ...


با صدای کلفت دخترونه ههه : ببخشین آقا پسر دانشگاه میرین برسونیم... و شلیک خنده سرنشینان... و واکنش آروم پسر :


 فقط با دست اشاره میکند که دور شوند و همچنان نگاهش به عمق خیابان هست تا...


 


اعلامیه حقوق بشر در مورد حقوق ضایع شده ی مردان :‏


سازمان حقوق بشر در طی گزارشی برده داری جنسی و نقدی و پولی و مالی را از مردان آفریقایی محکوم کرد... همچنین سازمان ملل غیر متحد، مخترع رحم مصنوعی برای مردان -خانوم  جینا اینا -را یک غیر انسان توصیف کرد و او را از نوادگان شیطان خواند.


 


روی یک بیلبورد بزرگ در شهری آزاد نوشته است: ما مردان شهر فلان برای حقوق از دست رفته خویش خواهیم جنگید...


... رای ما کجا رفت؟ چرا همیشه از صندوق ها اسم زنان و نامردان بیرون می آید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


 


در گوشه ای از شهر و در فضای آرام جمعه شب و در یکی از خانه های آپارتمانی در ساعت 11 شب صدای جر و بحث یک خانواده به گوش میرسد.... :‏


...پسره احمق میخوای چیکار کنی؟ خرجتو  که داره میده... لباس پاره هاتم که  داره میدوزه... احمق کدوم زنی هست که لباس شوهرشو بدوزه؟ هفته ای دو مرتبه هم که آشپزی میکنه پس دیگه چه مرگته؟ تازه راضی شده که فقط  خودش بزاد و نه کس دیگه  هان  چی میگی؟


- نمیخوام بابایی مگه ناخناشو ندیدی؟ بیا تنمو نگاه کن... هر روز داره منو شکنجه میکنه... دیگه حتا یه شاخ مو هم برام نمونده... گریه گریه گریه... بابایی هر روز وادارم میکنه صد بار بنویسم دوسش دارم و اگه ننویسم از چیز *خبری نیست گریه گریه گریه


........


*چیز :‏ همان قوت روزانه است


 


 


=========================


 


انسان ها حق دارند تخیلات خویش را تا 3000 سال آن ورتر پرواز بدهند...


شما هم تخیل کنید تا طعم پرواز را تجربه کنید.


» نظر

عصری در رادیو/ طنز

سلام


 از سایت ترابی در همین لینک www.runevesht.parsiblog.com


انشالله از وبلاگ دوستان مطالبیو می اوریم...

.................................................


قسمت عصری در رادیو سایت رونوشت افتتاح شد...


 


این متن آزمایشیست و جنبه نصیحت ندارد... جنبه خزعبلات هم ندارد....


 


با هم چند تلفن میشنویم... یعنی میخونیم...


 


با سلام خدمت کارشناس مهربون وJIGARE برنامه ...


 


غرض از مزاحمت اینکه دوستی دارم، اونقده مغروره که حتا با خودشم مشکل داره و از دست خودشم می ناله!


چندین بار خواستگار براش اومده و فقط به خاطر اینکه نمیخواد به مردا رو بده،از آوردن چایی امتناع میکنه!.یکی نبود بهش بگه آخه تو مجبوری آینده تو برا اینکه جلو مردا سر خم نکی خراب کنی؟ لطفا راهنمایی کنید.


جواب کارشناس:


ببینید خواهر گرامی، دوست شما علی الظاهر تمایل زیادی به ازدواج ندارن و علی المعلوم از مردا خوششون نمیاد و آشکارا بگم که مشکلشون غرور نیست و مشکلشون فقط در گرو خودشونه!!


اینجور انسان ها ما در علم روان تابی میگیم= خود درگیری مثبت در جهت درگیری با خود منفی= یعنی اینکه این خواهر محترمه در حین اینکه با خودشون درگیر هستند، در درگیری باخودشونم نا موفق هستند. سوالی دارید بفرمایید


10 ثانیه بعد...


-      نه ممنون! دوستم پیشمه! میخواد باهاتون صحبت کنه اگه وقت برنامه اجازه میده


-       مجری برنامه: استثنائا مشکلی نیست بفرمایید!


-      با سلام خدمت شما شنودگان محترم برنامه عصری با شما... میخواستم بگم که کارشناس برنامه تون آقای صفدر خان  همین حرفا رو زدن که تو جلسه خواستگاری از طرف دایی جان بنده به جنون تغییر نام یافتند. د مرد اگه عرضه داشتی یک کلمه میگفتی من زنی که سر کار میره دوست ندارم چرا چرت و پرت...


-      ...... بله شنوندگان عزیز ظاهرا ارتباط ما با این ببیننده عزیز قطع شده. امیداریم هر جا که هستن موفق باشن. آقای دکتر نظر شما چیه؟... آقای دکتر!!! خوابین؟... آقای دکتر...


 


======================


همیشه نباید رسمی بود. گاهی هم باید خاکی بود.......


 


» نظر

ماجرای یک عکس

 از رزونامه خراسان به نقل از تابناک اجتماعی
ماجرای عکس های زننده یک دختر!
روزنامه خراسان نوشت: تو با دیگران فرق داری و پدرت آدم متعصبی است. مواظب خودت باش. چون اگر خطایی بکنی او گردن تو را از بیخ می برد و زمین و آسمان را به هم می ریزد و...!

هر روز منتظر بودم تا با ترس و لرز این حرف های تکراری و آزاردهنده را آویزه گوشم کنم و فقط یک کلمه درجواب مادرم بگویم: چشم!

با شرایطی که در خانه داشتم، عبوس و افسرده بار آمده بودم و یکی از هم کلاسی هایم که تقریبا از مشکلات زندگی ام خبر داشت، همیشه می گفت: تا زمانی که جلوی چشم پدر و مادرت هستی همان چیزی باش که آن ها می خواهند،اما وقتی تنهایی و از خانه بیرون زده ای آن طور رفتار کن که دوست داری! خونسرد باش و حال پدر و مادرت را بگیر.او با این حرف های احمقانه حتی زمینه ارتباط مرا با پسری جوان نیز فراهم کرد.دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد افزود: من و حامد مدتی به صورت تلفنی با هم رابطه داشتیم و گاهی نیز در راه برگشت از مدرسه چند دقیقه ای همدیگر را توی پارک می دیدیم.حامد به حرف هایم گوش می داد و با تعریف و تمجیدهایی که از رفتار و حرکاتم و قیافه ام می کرد توانست مرا فریب بدهد. من شیفته و دلباخته او شده بودم، اما پس از گذشت چند ماه متوجه شدم پدرم مرا زیر نظر دارد به همین خاطر با ترس و لرز به حامد زنگ زدم و گفتم بهتر است همدیگر را برای همیشه فراموش کنیم. او با خنده ای گفت: دلم را با خود برده ای و حالا آن را روی زمین رها می کنی تا بشکند و تکه تکه شود، حداقل بیا تا با هم خداحافظی کنیم.

آزیتا ادامه داد: من پیشنهاد حامد را پذیرفتم و به همان پارکی که همیشه قرار ملاقات داشتیم رفتم اما او که با خودرو آمده بود گفت: قیافه ما توی پارک تابلو شده است و از طرفی شاید پدرت این محل را زیر نظر داشته باشد. بیا سوار شو تا نزدیک خانه تان تو را می رسانم و در طول مسیر با هم حرف می زنیم.

ما به راه افتادیم و حامد با حرف های احساسی اش حسابی مرا تحت تاثیر قرار داد تا جایی که متوجه نشدم از شهر خارج شده ایم. او ناگهان به داخل جاده ای فرعی پیچید و من با گریه و التماس پرسیدم: کجا می روی زود برگرد که غروب شده است وخانواده ام نگران می شوند. ولی او در حالی که درهای خودرو را با قفل مرکزی بسته بود به راه خود ادامه داد و در مکانی خلوت با توسل به زور و تهدید چند عکس زننده از من گرفت و سپس مرا تا نزدیک خانه رساند و رهایم کرد.

متاسفانه از آن روز به بعد حامد با اطلاعاتی که خودم درباره اخلاق و رفتار پدرم به او داده ام مدام زنگ می زند و تهدیدم می کند که یا باید به خواسته های پلیدی که دارد تن بدهم و یا عکس هایم را برای خانواده ام می فرستد و...

دیگر از این وضعیت خسته شده ام.الان حدود یک هفته است که از خواب و خوراک افتاده ام. من در پایان می خواهم بگویم کاش با پدر و مادرم بیشتر دوست بودم، با هم درد دل می کردیم و آن ها بعضی وقت ها خوبی های مرا هم می دیدند تا این طور به سادگی فریفته یک مشت حرف چرند و پرند و تعریف و تمجیدهای پسری حقه باز نمی شدم. اگرچه خودم نیز مقصر هستم چون حماقت کرده ام.

» نظر

ظلم در چت

سلام.

فلسفه روابط در چتفور و عاشق شدن  و نامردی کردن و رسوایی اخلاقی به بار آوردن و در آخر بازنده شدن و تباه شدن خود و شخصیت انسانی از کجا شروع میشود؟

عده ای معتقدند که  محیط مجازی  صرفا مجازی است و غیر حقیقت و هر چه به سرمان بیاید حق ماست.
.
.
.

یک صفحه مطلب رو کاغذ نوشتم که تایپ کنم ولی اونقده اعصابم خورده که نمیتونم بنویسم.
اه.. حال ادبی نوشتنم نیست... چون اعصابی نمونده به خدا

...
بابا به چه زبونی بگم ما نخواستیم.
ما نخوایم چت کنیم کیو ببینیم؟
ما نخوایم عاشق بشیم اونم با دوست دوست خودمون کیو ببینیم؟
ما نخوایم خیانت کنیم کیو ببینیم؟
ما نخوایم جو گیر بشیم کیو ببینیم؟
 بابا داریم خفه میشیم به خدا
الان تو روم یه مورد اوژانسی داشتیم...

میخواستم کپی کنم که اخلاقی نیست
....
هر چند کپی میکردم اسماشونو نمی ذاشتم
...
حالم خوب نیست...
...
 چرا کسی به ما داهاتیا نگفت که چت جای ع ش ق بازی نیست؟
چت محیط مجازه حقیقت نیست؟
شما شهر نشینان به ما ظلم کردین.....

.
.
.
به ما نگفتین چه خبره..............


» نظر

حمید کیست 2

سلام. 

بعد از تحقیقات فراوان معلوم شد که جناب آقای حمید برج ساز نیستن و فقط برنامه نویسی میکنند. 
بعد از جستجو در اینترنت ایشان را در یکی از کوچه های چتفور شناسایی کرده و ازشون مصاحبه کردیم...

به دلیل کمبود وقت... و ..ترس از ف ی ل ت ر شدن .و احترام به حقوق مصاحبه شونده و کننده و خواننده.... فقط متن اصلی مصاحبه رو کپی می کنیم:

قابل توجه میلاد : 


آمپول[?:??:??]: حمید[??:??:??]: اقا من کجا ستاره دار بودیم یا کدوم برجو ساختم خودم خبر ندارم 

» نظر

حمید کیست؟

سلام. هر چه نوشتم پاک شد... فقط همین برام موند.....

 

توجه این نوشتار خرد است و نیاز به ویرایش دارد.

wikipediampool

جوجوخوخو[?:??:??]: راهنما: حمید بچه طهرانه..مجرده..?? سالشه..متولد ? اردیبهشته..بچه مهربونیه..نباید سر به سرش بذاری..علاقه زیادی به ستاره داره..دانشجو ستاره دار بوده و ماشین قبلیش پراید بوده الان ماکسیما داره ..داره شمال طهران برج سازی میکنه واسه همین کم میاد سایت..از دود بدش میاد..عشقه سرعت داره
جوجوخوخو[?:??:??]: راهنما: هر سالی درباره ماشین رو جواب میده..قدش بلنده و عکسشو من دیدم..بچه خوشتیپ و با کلاسی هم هست..صداشم خیلی آروم و مهربونه..کافیه؟؟

حدس بزنید بحث در مورد چیه.....


» نظر

آمپول کیست؟

سلام.

می خواستم از حمید رئیس جمهور چتفور بنویسم که اطلاعاتی نداشتم.شنیدم که تولدش بوده. مبارکه.

ولی گفتم بیام از نارنجی پوش چتفور یعنی آمپول بنویسم.

مرحوم آمپول هوایی نژاد در اسفند 1364 هجری خورشیدی چمشک به این دنیا زد. ایشان تحصیلات اکادمیک خودشان را در همان شهر خودشان در یزد گذراند.(راستی اکادمیک یعنی چی؟هه)

وی تحصیلات دانشگاهی خودش را در شهر مقدس مشهد در رشته علوم قرآنی و فقه و مبانی گذراند. و در اواخر عمر به درجه جوجه طلبگی نائل آمدند.
کامپیوتر، روانشناسی، کدبانویی ، زن ذلیلی ، معماری ، و هر چه بجز شیمی و فیزیک می باشد را در کارنامه درخشان خود دارند.
 از مقالات علمی ایشان می توان به مقاله ای در رد جاذبه زمین اشاره کرد. وی مدعی شده بود تنها کسی که جاذبه دارد فقط و فقط همسر ایشان خانوم سین سین می باشد. 
البته استاد امپول اذعان نکردند که همسر ایشان برای همه جاذبه دارد و یا برای خودشان تنها.. استفغرالله...
خانوم سین سین در اواسط عمر جناب استاد پا به زندگی ایشان گذاشت که پس از ناکامی های فراوان بالاخره بعد از 13 سال انتظار در سن 37 سالگی به استاد پیوست.
از استاد متاسفانه  فرزندی به یادگار نمانده است...
مجله سروش کودکان علت فرزند دار نشدن استاد را چنین توصیف کرده است:
{حضرت استاد در مصاحبه ای که در تاریخ 1389/3/2 کرده بودند، خود را هنوز بچه نامیده بودند و اعتقادی به نسل به درد نخوری مثل خودشان را نداشتند.}



سرانجام مرحوم آمپول هوایی نژاد به علت نشانختن هویت خود که چه کاره است ، از غصه فراوان دق کرده و سنکوب را نوش جان می فرمایند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.

» نظر

انتخابات چتفور

سلام. 
انتخابات چتفور شروع شد...به یاد مرحوم حمید

 
برای پست های وزارت ارشاد و نیرو های مسلح و هم چنین وزارت جنگ و ضد حال نیاز به کاندیدا داریم.
شرایط : 

داشتن سلامت روح و روان در چتفور... عشقولانه نحرفیده باشی... خیط نشده باشی

عدم سوء پیشینه: یعنی مثل من بوسیله حضرت برت و بانو انوشکا خط نخورده باشین....

داشتن مدرک معادل یا اصل سیکل به بالا....

25 سال به بالا.... البته عزیزان زیر 25 سال با در دست داشتن شناسنامه های دوستانشان میتوانند ثبت نام کنند.

 عبور از مصاحبه تخصصی و علمی و شفاهی... مثلا.. اسمت چیه؟ لونا!! زنی یا مردی؟ نمیگم... نمیگی؟ ستوان الهام ببرش

=========================

خلاصه همین دیگه. 
اخبار تکمیلی بعدا ارسال خواهد شد.



» نظر
   1   2      >