انواع حجاب از ملی تا لختی

سلام.

در مطلب قبل خانوم سمیه 69 نظری را بیان کردند.. و من هم کمی تفسیر دادم...

 

در این نوشتار می خوانید :‏

انواع حجاب و پوشش در جهان / سخن حکیمانه مارد بنده در مورد حجاب از نوع چادر ملی / اشنایی با جزیره ای که حجابش بی لباسی است..

 

                                ((((  (((((  ((((((  (((( بووومب ))))  ))))))))  ))))))

 

سلام خانوم سمیه 69
ممنون که نظر خودتون رو بیان کردید.

بنده هم به عنوان یک پسرایرانی موافق چادر هستم چرا که این نگاه منست که در مواجهه با کسانی که خود را پوشیده نگه میدارند

به یأس و ناامیدی میرسد.

 

من ایرانی که ظرفیت نوع پوشش جوامع دیگر را ندارم طبیعتا نمیتوانم بخواهم از ناموسم که مانند دیگر جوامع  بیرونی که امری عادی

برایشان شده است لباس بپوشند.
...
اگر ایرانی درست بشود باز هم تغییری در حجاب و نوع حجاب پدیدار نمی اید. چرا که این نگاه هوس باز و سیری ناپذیر مردان

است که هیچ گاه تمام نمیشود.

 

در قرآن حکیم  سوره نور در قسمت آیات حجاب ابتدا خداوند رحمان و مهربان به مرد ها تذکر کوتاه و محکمی را میدهد و ان اینکه نگاه

خودشان را  کوتاه کنند.در اصصطلاح غض بصر کنند.


قران حکیم نمیفرماید که مردها نگاهشان را به زمین بدوزند تا به زمین برخورد کنندو:(اما میگوید که نگاهاشن را کم کنند.

 

حقیقت این است که هر طبیبی به مناسبت نوع مریضی و شرایط اقلیمی مریض دارو میدهد.
در ایران هم باید به تناسب فرهنگ آن منطقه  پوشش مناسب را برگزید...


مثلا در بعضی نقاط کشور پوشش چادر یک امر ناممکن هست و آنهم به خاطر فرهنگ آن شهرمیباشد.(اینو خودش بخونه میفهمه.. من که تعجب کردم... تو شهر کوچیک باید مانتویی بود و تو شهر بزرگی مانند...چادری.. چرا که در ان منطقه چادری بودن نشانه امل بودن میباشد)

                                                                                 ***

در جایی چادر ملی رسم نیست.باید چادر ساده باشد.البته چادر ملی هم در راستای مانتویی کردن چادریهای ما هست. :)
مانند چادر عربی که بدن نما می باشد. انصافا بعضی از مانتو پوشان قدیمی ما از چادر عربی و ملی پوشان ما بهتر می باشند.
چون ملاک حجاب از نظر من پوشیده بودن میباشد و در قران تاکید شده است که مواضعی که میتواند  جنس مخالف را به تحریک

وادارد، پوشانده شود.

 

البته این نظر شخصی بنده است.

 

در حین نوشتن از مادرم هم سوال کردم که نظر او در مورد پوشش چادر ملی چیست؟ گفتم بعضی از چادر های ملی ما هم بدن ما

هست که جواب مادرم این بود که: ما در قبر هم برویم داخل کفن هم بدن نما هستیم.

البته ایشان مراعات زنان دیگر را میکنند. و به نوعی میگویند که گیر سه پیچ ندهیم.
.....

بعضی نقاط کشور باید چادر باشد.
در بعضی باید مانتو مناسب شخصیت و فرهنگ باشد.


در بعضی نقاط روسری اطراف تا نیمه سر بودن اشکال ندارد و بیشتر از ان حد قرمز است.
در بعضی نقاط مهم اینست که زلف پریشان از روی شانه ها پریشان نشده باشد.

در بعضی جاها مانند خارج از کشور باید لباس عرف یک لباس زننده نباشد.


در بعضی جاها اگر لباس تنگ هست نباید بدن لخت باشد.
بذارید خودم را راحت کنم.. در بعضی نقاط مانند قبیله ای در هند اصلا با لباس وارد بشوی تو را میخورند ...

بله انجا لخت مطلق فرهنگ ان قبیله هست که از عزیزانی که عقده ی لخت بودن را دارند تقاضا داریم با پرواز ایرایران مستقیم به

آن جزیره نقل مکان کنند.

...
از بحث خارج شدیم.. جوری که خودم هم نفهمیدم که برای چه دارم مینویسم.
راستی موضوع چی بود؟؟؟؟؟؟


» نظر

غیرت شهرستانی/ تهرانی

 

سلام.

مطلب قبل از کلوچه بود...

 

منم اینو نوشتم... موقعیت شهر کوچک خودمان را نوشتم...شمایی که از خارج کشور بیننده این متن هستی درک نمیکنی... عمرا بتوانی درک کنی... پس بیخیال و بذار ایرانیایی که تو شهرهای مذهبی کوچیک زندگی می کنند بخونند.

همه ش که نمیشه در مورد تهرانی ها و مشکلات تهران نوشت؟؟؟ طرف عاشق میشه .. تهرانیه پولداره... طرف میخواد اخوند بشه و دست از جلف بازی برداره...ههه تهرانیه و پولداره... طرف میخواد بسیجی و نشون بده، تهرانیه و پولداره...طرف میخواد آدم بکشه تهرانیه؟نه خره ببخشید به خودم میگم خره..نه شهرستانی و بدبخت... طرف چادری  و پولدار تهرانیه وقتی فقیر میشه باید شهرستانی بشه که برای خرج و مخارجش تهران اومده...

 

به جز یک فیلم که حرمت چادر نگه داشتند تو هر فیلم دیگه ای چادریو یک بدبخت نشون دادند... البته اون چادری هم پولداره و تهرانیه

تمام اسامی فیلم هایی که میخواید و بهتو میگم...

 

من متنی نوشتم از خانواده متوسط و شهرستانی.....

 

کاش میشد یه روزی بیاد که خواهرم به دور از هر گونه مرزاحمتی تا خانه فامیل یا مدرسه یا بازار باارامش خاطر برود و بیاید.

 

کاش میشد روزی مادرم دست پدرم را بگیرد و در پارک محله مان قدم بزند و وجودشان را سراسر از شادی و محبت کنند.

کاش میشد روزی در محله ما.. ونه در محله شما... دوست های خواهرم آزادانه به خانه همدیگر در رفت  امد بودند و برادر خانه به دور از هرگونه غذضی انها را هم خواهر خود میدانست.

 

...

کاش وقتی در دانشگاه و در کلاس ادبیات کنفرنس میدادم، میتوانستم ارامش روانی خودم را حفظ کنم.

 

 

تو اهل تهرانی؟ یعنی کلاس تو از ما بیشتر هست؟ درست است...چون تو دست همسرت را میگیری و در بازار با ان سر و ضع میچرخانی و من نمیتوانم...

 

من نمیتوانم مانتو تنگ برای همسرم بخرم چرا که نه او خوشش میاد گرگ صفتان به او نگاه کنند و نه من میگذارم که به حریم خصوصی من تجاوز بشود..

 

....

من پیر شدم.. تا وقتی جوان بودم در تنگنا... الان هم در تنگنا..

 

زن باید زن باشد... در دوران شاه زن . خوب و بد از هم معلوم بود نه مانند الان..

 

 

مانتوی تنگ را نمی خواهم... چادر هم نمیخواهم...

 

در روز گرم تابستان کاش میشد راحت بیرون امد و سبک تر پوشید...

 

مونا کوچولو  گفت: رنگ روشن بپوشم..دوش بگیرم... گرما کمتر اذیت میکند چون این حرف رو از همسایه شنیده بود. مونا هم میفهمد؟...

 

مشکل گرمای کره زمین نیست مونا...

مشکل چادر یا مانتوی تنگ نیست...

مشکل در این است که ایا من میتوانم با ارامش روانی بیرون بیایم؟

میشود من ساده بپوشم و به من نگاه گرگ صفتانه نیندازند؟

 

من چادری نیستم...اهل تنگ پوشیدن هم نیستم....همیشه سعی کرده ام از یکطرف هوای شوهر را داشته باشم تا خدای ناکرده چشمش به دیگران نیفتد و غافل نشود و از طرفی سعی کرده ام که جوری رفتار کنم که پدرم با ان سابقه مذهبی اش صدایش در نیاید...

 

بابک کم کم متوجه رفتار خودش شده است.اما کاش زود تر متوجه میشد. نه الان که 45 ساله هستم و در شرف یائسگی و پیری.. من جوان بودم و زیبا..کاش به من اعتماد داشت.

 

مرضیه من: کاش میدانستی که در اشتباه من هم خیری وجود داشت که بد برداشت کرده بودم.نمیفهمیدم. رسم و رسومات نذاشت.پیر شدیم هردو.. نه ان دوران پدر بزرگ و نه این دوران بچه ها...

 

شهر ما کجاست؟

 

من امیر علی هستم 27

من فاطمه هستم 24 ساله

من شیما هستم 16 ساله

من شهریار هستم 22 ساله

من مرضیه هستم 45 ساله

من بایک هستم 50 ساله

من سالار هستم 78 ساله

من ملوک هستم 70 ساله

 

من پارسا هستم 7 ساله

من مونا هستم 9 ساله

 

هر کدام از خانواده من برای خودشان تفکری را دارند. و دوست دارند تا عقیده خودشان را در دیگران ببینند.

امیر علی همسر فاطمه  هست.2 ساله ازدواج کردند.

شیما خواهر شهریار هست.

مرضیه مادر خانواده و بابک پدر خانواده می باشد..

سالار و ملوک هم ستون های خانواده...

 

حال پارسا کیست؟مونا کیست؟ این دو نماینده تمام دختران و پسران ایران هستند.

این  دو در اینده میخواهند الگو برداری کنند...

 ….

 


» نظر

دختر بودن

سلام...

 

از وبلاگ کلوچه ....http://eros69.blogfa.com/

 

 

 


من و تو قصه یک کهنه کتابیم مگه نه؟!
ارزش و سرمایه حقیقی هر انسان به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد...


دختر بودن ...
اگه سرت داد زدن آروم گریه کن. اگه بهت زور گفتن حتما قبول کن. اگه بهت توهین شد ساکت بمون. چرا؟چون دختری! چون به خاطر احساساتی بودنت نیاز به بغض و گریه داری. چون به خاطر ضعیف بودنت نیاز داری که یه زورگو بالای سرت باشه. چون تو محکومی به مطیع و آروم و معصوم بودن. پس همه دارن احتیاجات تو رو برآورده می کنن! همه دارن بهت لطف می کنن! اما فاجعه اینجاس که گاهی این میون بعضی از خانومای واقعا محترم هم می خوان به نیازهات جواب بدن و برات زن بودن رو جا بندازن. و وای به حالت اگه فقط یه کم با اونا توی بعضی مسائل مخالف باشی.....
توی تاکسی نشستی. سمت چپ یه خانوم چاق چادری نشسته. پاهاشو طوری  گذاشته که نمی تونی خودتو به سمت چپ بکشی. سمت راست یه پسر می شینه که از همون لحظه ی اول دختر بودنت رو بهت یاداوری می کنه. چطوری؟ اینجوری که هی خودشو مرتب بهت نزدیک می کنه و تو باید خودتو اونطرف بکشی. انقدر ادامه پیدا می کنه که دیگه جایی نمی مونه. نفست رو حبس می کنی شاید با این کار کوچیکتر شی و جای کمتری بگیری حالا باید گرمای چندش آورش رو تحمل کنی و صدات هم در نیاد. چرا؟ چون دختر باید حیا داشته باشه. و اعتراض تو به همه اعلام می کنه که دارن به حقوقت تعرض می کنن. وای! چطور می تونی بذاری دیگران اینو بفهمن؟! مگه تو حیا نداری؟! توی ذهنت 2 تا راه رو بررسی می کنی. یا باید پیاده شی یا خودتو بیشتر جمع کنی. اگه پیداه شی دیگه معلوم نیست کی برسی تازه توی  این سرما و مه ممکنه گیر یکی بدتر ازاون بیوفتی. پس خفه می شی و بیشتر می چسبی به زنه. ماشین به میدون   می رسه. خانوم محترم همچین خودشو روت میندازه که فکر می کنی متوجه ی موقعیتت نیست. واسه ی همین با التماس نگاش می کنی به امید اینکه بفهمه و بهت کمک کنه. ولی انچنان نگاهی بهت میندازه که ازخودت خجالت می کشی. چرا؟ چون از نظر اون تو یه مفسد تمام عیاری! تو آرایش داری. مانتوت کوتاه یا تنگه موهات پیداس. کلا سر و وضعی داری که از نظر اون خودت می خوای که از بغل یه پسر بپری بغل اون یکی. نه! تو حتی محتاج ترحم هم نیستی!به فکر نجات خودت میوفتی. به پسره که دیگه داره میاد توی دلت نگاه می کنی. اصلا به روی خودش نمیاره. اما کم کم عقب نشینی می کنه و خودشو می کشه کنار. یه نفس راحت می کشی و دست به دامن خدا میشی: خدایا چرا این مسیر انقدر طولانی شد؟ خدایا ببخش که فلان کار رو انجام دادم. دیگه تنبیه من بسه. دیگه انجامش نمی دم. خدایا خواهش می کنم. خدایا این پول رو میندازم توی صندوق صدقات تو فقط یه کاری کن که زودتر تمون شه. خدایا.......  یهو از جا می پری. آقا می خواد از توی جیب عقب شلوارش پول در بیاره این وسط یه لطفی هم یه تو میکنه. نگاش می کنی و سعی می کنی در کمال سکوت و در حالی که حیای دخترونه! رو حفظ می کنی بهش بفهمونی که اون منحوس ترین موجودیه که تا به حال دیدی. آقا چیکار می کنه؟ اینبار یه لبخند تحویلت می ده! حالا کاملا احساس یه سوسک رو درک می کنی وقتی زیر پا له می شه. به وجودت داره توهین می شه. به حقوقت داره تجاوز می شه. انسانیتت به تمسخر گرفته می شه. غرورت داره محو می شه تجاوز حتما این نیست که ببرنت توی یه خونه و هر بلایی خواستن سرت بیارن و بعد تبدیل بشی به یه زن بدون حق زندگی و زن بودن. اینم یه تجاوزه. علنی و آشکارا و در ملا عام! روزی هزار بار توی تاکسی و خیابون بهت تجاوز می کنن. به احساساتت. به شعورت به عاطفه ات به غرورت به معصومیتت به اعتقاداتت وبه دختر بودنت.
پسره دوباره از فکر درت میاره. با آرنج به پهلوت می زنه. نمی شه گفت می زنه در واقع نوازشت می کنه.چی فکر می کنه؟ که دوست داری؟ که خوشت میاد؟ نه .می دونه که اینجوری نیست. از رفتار تو وچندین دختر قبلی خوب اینو فهمیده. پس می فهمی که در کمال آرامش داره جلوی چشم همه توهین و تجاوز به روح تو رو انجام میده. و تو میون اونهمه آدم راه نجات وپناهی نداری! دیگه جونت به لبت می رسه. توی چشماش نگاه می کنی و می گی درست بشین. و در جا پشیمون می شی. راننده از توی آینه خریدارانه نگاهت میکنه.2  تا پسر جلویی پچ پچ کنان می خندن و اون میون می شنوی که یکیشون می گه صد بار گفتم یه ماشین بگیر که صندلی عقبش خالی باشه.... و از اونطرف خانوم محترم آهسته میگه اگه بدت میومد که خودتو واسش درست نمی کردی!!!!
حس میکنی دنیا دور سرت می چرخه. احساس خفگی و لرزیدنی که نمی دونی از سرمای بیرونه یا توهین به مرز جنون می رسوننت.تمام نیروت رو جمع میکنی و می گی : پیاده می شم آقا.پسره وقتی می خواد پیاده شه انقدر میاد عقب که تک تک اعضای بدنت رو حس می کنه. دیگه کنترلت رو از دست می دی. هولش می دی جلو : کثافت. جلویی ها می خندن. زنه یه چیزی حواله ات میکنه شاید همون کلمه رو. و پسره با چندش آورترین صدایی که تا حالا شندیدی می گه:
-جون!
برمی گردی. دلت می خواد بزنی توی دهنش. ولی سوار می شه و میره. می ره و تو می مونی. توی اون هوای سرد و تاریک توی اون مه. تو می مونی و احساسات سر کوب شدت. تو می مونی و ضعف راه رفتنت. تو می مونی اعتقادات تمسخر شده ات . تو می مونی و دوراهی هات یا بدتر از اون گمراهی هات.
اگه از یه روسری صورتی خوشت بیاد مشکل داری؟ اگه فقط آرایش رو به صرف زن بودن و نیازی که توی وجودته دوست داشته باشی خرابی؟ اگه همه جا با بابات یا داداشت یا یه مرد دیگه همراهت نباشن و خودت با ماشین مسافرکشی بیای و بری تو کسی هستی که واسه ی عرضه کردن خودت اومدی و منتظری که هر کسی روت یه قیمتی بذاره؟ اگه از یه زن بخوای حالا که احساس بی پناهی می کنی حامیت باشه باید به خاطر تفاوت ظاهریتون خودش تو رو محکوم کنه؟ توی کدوم دین و مذهب این اومده؟حالا دیگه تو می مونی و تردید هات به دین به مذهب به جامعه به آدماش. به آدما که می رسی تو می مونی و هیولای نفرت.  تو می مونی و نفرت از مردا. تو می مونی و ....
نفرت از خودت ............ 

 

 


» نظر